صبر کن!
بالأخره یک روز
خورشید، چارقدِ شفقش را خواهد پوشید،
هنجار عادت را خواهد شکست و
و از مغرب صبح تو
دستِ آشنایی تکان خواهد داد.
سپس نسیمیبهاری به قبرستان اندیشهات
دست نوازش خواهد کشید،
باران خواهد بارید
و نهال اندیشهات از دل تاریکی سبز خواهد شد.
خدا را چه دیدی؟
شاید در این جهان _که به کویر خشکی میماند_ صاحبِ باغی خرم شدی.
اما صبر کن.
بازدید : 376
چهارشنبه 27 اسفند 1398 زمان : 2:40